شب‌هایی مثل امشب که خسته‌م و به طرز عجیبی سردمه و پاهام درد می‌کنن. سعی می‌کنم مقاله بخونم ولی خسته‌م. روز هم کاری نکردم و الان نمی‌دونم صلاحم در اینه که برم بخوابم یا بیدار بمونم و بیش‌تر تلاش کنم. شب‌هایی مثل امشب می‌رم مقاله‌های مردم رو توو گوگل اسکالرز نگاه می‌کنم؛ آدم‌هایی که در سطح جهانی شاید هیچ چی نباشند، ولی بازم همینی که اونا هستن برای من خیلی دور و سخت و غیرممکن به نظر می‌رسه. از خودم می‌پرسم یعنی من این حداقل رو می‌تونم به دست بیارم؟ یعنی کسانی که بیش‌تر از این حداقل به دست آوردن چقدر تلاش می‌کردن؟! من که همش دارم تنبلی می‌کنم و تمرکز نمی‌تونم بکنم! می‌تونم؟

 

غیر از اون. امشب یه کرمی افتاده به جونم. دوست دارم پیام بده، و بفهمم فازش چی بود. بعدش هم به ‌احتمال خیلی زیاد من ناراحت می‌شم و شاید اتفاق بدی واسش بیفته. شایدم خودم رو کنترل کنم. شاید هم یه چیزی بهش بگم که شکنجه روانی بشه؛ فی‌اواقع این حالت ایده‌آل منه. البته اینا همش اگر. اگر پیام بده، اگر بفهمم فازش چی بود، اگر ناراحت بشم، و اگر تصمیم بگیرم ناراحتش کنم!

می‌دونید. شما نمی‌تونید یک شب بنشینید وسط زندگی نویسنده این بلاگ اجابت مزاج کنید، گند بزنید به تمرکزش و به دمپاییتون هم نباشه. (کلا این‌قدر بی‌قید باشید که حتی تعهدات خودتون هم به دمپایی‌تون نباشه!) بعدش یهو غیبتون بزنه. الان نویسنده بلاگ امیدواره اتفاقات جالبی برای تعهدات و توانایی اجابت مزاج‌تون افتاده باشه به خاطر اون شب. چرا؟ چون عادلانه نیست. البته الان نویسنده تصمیم گرفت حرفش رو پس بگیره، چون اگر این عادلانه نباشه، چند تا چیز دیگه هم باید ناعادلانه باشند و خب نویسنده ترجیح می‌ده زندگیش رو بکنه و دعا کنه آدم‌های خراب دیگه سر راهش قرار نگیرن! :|

شب‌هایی مثل امشب

هم ,رو ,نویسنده ,امشب ,شاید ,شب‌هایی ,مثل امشب ,شب‌هایی مثل ,الان نویسنده ,پیام بده، ,به دست

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

علیرضا قیصری منوچهری ﮼پارس‌وب‌گروه‌آوایِ‌شبانه ابزار گرافیک وبلاگ شخصی سمیراج فروشگاه پایان نامه رشته های فنی و مهندسی و هنر گ‍‍ودزیلا سواری طراحی و ییمانکاری ساختمان بازاریابی، فروش، مذاکره ای تمام جهان با من باش مطالب اینترنتی